جامعه ا ی که شخصیت های خود را به دست خود ترور کند راهی جز نابودی نخواهد داشت
قبل از انقلاب مُد بود که هرکس می خواست در جامعه روشنفکری جا بازکند چند تا کتاب کمونیستی می گذاشت زیر بغلش و مهملاتی از مارکس و لنین و مکتب نرفته های داخلی آن بلغور می کرد تا خود را تافته جدا بافته نشان بدهد. عده ای به سینما می رفتند و فیلم قیصر مسعود کیمیایی را می دیدند و موی قیصری می گذاشتند و کفش پاشنه خوابیده به پا می کردند. بلکه دیگران را به طرف خود جلب کنند. عده ای دیگر همین کار را در قهوه خانه می کردند و اگر می خواستند از مرتبه «نوچه گی» به بالاتر یعنی شاخص «لاتی» صعود کنند باید چند نیش چاقو به این و آن و چندتا زندان و بازداشت هم تو کارنامه اشان داشتند.
بعد از انقلاب همه چیز دگرگون شد. لنین و مارکس در ادبیات ما مُردند. کیمیایی به جای «چاقو» و «دشنه» هفت تیر و مسلسل به دست قیصرهای بعد از انقلابش داد و اسمش را گذاشت تیغ و ابریشم و سرب داغ. لات های قهوه خانه ها هم به تاریخ پیوستند که دیگر نه کسی آنها را تحویل می گرفت و نه آنها جایگاهی در بین مردم داشتند. به طوری که در حال حاضر عده ای از خدایشان است که این طبقه لاتون را میدان بدهند اما دریغ از بی میدانی!
همه این ها تغییر کرد اما یک چیز تغییر نکرد. «دستمال به دستان و بله قربان گوها» و «تخریب کنندگان افراد با شخصیت و مثبت» جامعه رو به پیشرفت. این الوقت هایی که باید گفت از سال 57 (انقلاب شکوهمند اسلامی) تاکنون ضربه های جبران ناپذیری بر جان جامعه اسلامی زده اند. جالب است که همه آنها نیز از دروازه دوستی و محبت و دلسوزی و فداکاری و شهادت طلبی و پیمان با آرمان های شهدا و قیافه های حق به جانب پیش آمده اند. اما نه هیچکدام شهید شده اند و نه قدم مثبتی برای این مملکت برداشته اند.
شاید بتوان نمونه بارز این ترورهای شخصیتی را در امیرکبیر دیدکه چگونه سال ها مردم از خلاء او در رنج و عذاب ماندند. بطوریکه با دستان خود و با حیله همین آیت اله نماها ، شیخ فضل اله نوری را در میدان شهر به دار آویختند. حالا بازهم این دست پولادین با دستکش مخملی از آستین بعضی ها بیرون آمده است که به نام دلسوزی و مصلحت اندیشی اما مقاصد شوم خود بتوانند بازی ناجوانمردانه ای را آغاز کنند. غافل از اینکه مردم دیگر بیدار شده اند. علی الخصوص اصفهانی ها!!
نمونه بارز آن «خود» زنی و «دیگر» زنی ناشیانه یک خبرنگار با پوشش فرهنگ در پایگاه به ظاهر خبری (هم میهن) که جا دارد مدیرمسئول ایشان جوابگوی این هجمه و این توهین عظیم باشد. به همین خاطر منه خبرنگار به عنوان یک زاده شده در اصفهان به یک استاندار سابق استان اصفهان مدیر مسئول فعلی «زاده» شده در قم نامه ای را رقمی میکنم که امیدوارم پاسخش را در همین دنیا بشنوم ، بخوانم ، یا ببینم!!.
جناب حجت السلام و المسلمین آقای غلامحسین کرباسچی.
با سلام و ادب و احترام.
من یک اصفهانی هستم و از اتفاق روزگار , روزنامه نگار که چندین مصاحبه اختصاصی و غیر اختصاصی در زمان تصدی جنابعالی بر استانداری اصفهان با شما داشتهام و مطالبی را که نویسنده جوان جنابعالی که در آن زمان شاید به دنیا نیامده و یا نوجوانی بیش نبوده با ترتیب قرار دادن این صفحه و آن صفحه در کنار هم خواسته اما نتوانسته تا اغراض شخصی و بومی و محلی خود را در میان آن پنهان نماید!! غافل از اینکه ما همه این تاریخ جفا بر استان مان را به عینه به چشم دیده ایم و هزاران گزارش نسبت به خدمات جنابعالی را در تاریخ روزنامه های یومیه کشور و استان به یادگار گذاشته ایم.
اگر هرکس دیگری این ضد مقاله را دستور چاپ داده بود گله و تردید زیادی جز اینکه بگوییم نمی داند نداشتیم. اما وقتی به موضوع می رسیم و دلسوزی ها متزورانه نویسنده آن را می بینیم به قلم روزنامه نگاری که به دست چه کسانی افتاده حسرت می خوریم. شاید او نمیداند همه آتش های این خانمانسوزی که امروز اورا برآشفته از هیزمی است که در زمان استانداری جنابعالی بر اصفهان برروی هم چیده شده است.
به همین خاطر بدون اینکه بخواهیم ورقی به تاریخ بزنیم و نگفته های خود را عیان کنیم، ناخواسته به زمان مدیریت جنابعالی بر استانداری اصفهان میرسیم و می بینیم بدبختی امروز اصفهان منشعب شده از مدیریت دیروز شماست.
با این همه تنها یک مهم به ذهن ما متبادر می شود. چرا شما و ابواب جمعی شما؟
با توجه به شناختی که شما از استاندار اصفهان جناب جمالی نژاد در سمت های عالی داشته اید!! معاونت شهرداری اصفهان ، شهردار اصفهان ، شهردار یزد، معاونت وزیر در امور شهرداری ها و.... پس به این نتیجه می رسیم که ممکن است به زودی عملکرد در مقابل عملکرد قرار می گیرد . تا جایی که او با فعالیت های شبانه روزی و مثمر ثمر خود می تواند حتی مدیریت قبلی شما را زیر سوال ببرد.
البته خود بهتر میدانید (همه اصفهانی ها هم می دانند) که این مدیریت جنابعالی در اصفهان نبود که این شهر را دچار تحول کرد بلکه همزمانی با شهرداری جوان به نام مهندس ملک مدنی بود که در بعضی جاها با قلدری اما منطقی آن را دگرگون ساخت که ساختمان استانداری فعلی اصفهان نیز که به کاخ استانداری معروف شده نیز از برکات شهرداری او بود.
شاید برای همین بود که به محض دادن مدیریت شهرداری تهران به جنابعالی ، اولین کسی که در زیرمجموعه شما دعوت به کار شد جناب ملک مدنی بود....او بود که به جان تهران افتاد تا شهری از نفس افتاده را جانی تازه بدمد.
با این همه ما هیچ گله ای از گذشته مدیریتی جنابعالی نداریم که ایکاش شما و ابواب جمعی شما نیز بیشتراز این نمی خواستند برای استان ما دل بسوزانند.آن هم کسی که زادگاهش جای دیگریست!
خود بهتر از هرکس دیگری میدانید که یکی از کارهای پسندیده نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران برکناری شما از سمت های دولتی بود. یعنی این حقی بود که شما به مردان غیور و شهید و معلول و مجروح اصفهان بدهکار بودید و شاید این شاهدین بی ادعا به دل مسئولین انداختند که شما برگردید به همان زمان طلبگی در مدرسه حقانی ، هرچند برنگشتید؟ از قدیم گفتند بدبخت مردمی که مسئولشان تاجر باشد یا بعداً به کسوت تجارت در آید.
من به عنوان یک روزنامه نگار تنها یک خواهش از شما دارم. شما نمی خواهد دل برای اصفهان و اصفهانی بسوزانید. فقط بفرمایید در سال 61 که مستقیم از بیت رهبری به استانداری اصفهان رسیدید. چند سال داشتید و چند سمت موفق مدیریتی را پشت سر گذاشته بودیدو اصلاً محل استانداری اصفهان در کجا قرار داشت؟
من به شما می گویم: در ساختمانی قدیمی در خیابانی به همین نام که به همین نام هم باقی مانده!!ناگفته پیداست مهم ترین مقام شهر در جایی حاکم بود که همسان بود با ساختمان های قدیمی و سنتی شهر یعنی برابری مردم و حکومت! امادر همین زمان شما به جای خدمت به مردم اصفهان به ولی نعمت خود رئیس جمهور محبوبتان خدمت نمودید و اولین جرقه های انتقال آب اصفهان به «ناحق» به یزد و کرمان ( که کرمان هم سرپوشی بود برای اینکه هدف اصلی رفسنجان بود) در ابتدای زمان مدیریتی شما رقم خورد. خب حق هم بود نمی شود رئیس جمهور یزدی ، استاندار وام دار رئیس جمهور ، شهردار یزدی آنوقت آب اصفهان به اصفهانی تعلق داشته باشد؟
پس نقطه کور این مسئله (یعنی آب اصفهان) که امروز شما استاندار فهیم شهر سپاهان را متهم به برکناری می کنیددر دفتر و در زمان استانداری جنابعالی برگره های نگشوده دیگر استان اصفهان زده شد.که هنوز هیچ سیاستمداری دلسوز و وطنپرست نتوانسته آن را بگشاید. حکایت همان سنگ و چاه است!!
خوب ببینید تاریخ رفتن شما با تاریخ پایان و آغاز بهره برداری انتقال آب اصفهان چه اندازه با هم همخوانی دارد!! مثل این بود که شما برای آبادانی و اداره اصفهان به این منطقه مأموریت نداشتید بلکه بردن آب اصفهان در غیاب دلاور مردان آن که در همان لحظات حساس در جبهه های حق علیه باطل به شهادت میرسیدند و فوج فوج پیکر های مطهرشان به اصفهان میرسید. هدف اصلی شما بود!!
خوشبختانه بر خلاف جنابعالی که با 28 سال سن و شغل طلبگی از دایره سیاسی ایدئولوژیک ژاندارمری به استانداری اصفهان رسیدید، استاندار فعلی اصفهان با گذر از 50 سالگی و دنیایی از تجربه مدیریتی موفق که در پیش گفته شد،گام در استانداری اصفهان گذاشته است.
استانداری که شبانه روز در بین مردم است و به دنبال چاره جویی از باب اینکه ، گره هایی را که استانداران قبلی بر جان این شهر زده اند اگر بشود و بگذارند ، بگشاید.
پس لطفاً حداقل به خاطر دِین و بدهکاری که به اصفهان دارید و این شهر در زمانی که«دلاور مردان» آن در جبهه ها بهشت میخریدند سکوی پرتاب پیشرفتی برای شما شده بود بیایید و به بعضی از قلم به دستان خود بفرمایید اگر دینی ندارید حداقل آزاده باشید.
اجازه بدهید اصفهانی ها برای شهرشان برای جایگاه رفیع استاندارشان برای بقیه مدیرانشان خودشان تصمیم بگیرند. مگر در تاریکخانه ذهن شما و خبرنگارتان چیزهایی هست که ما اصفهانی ها از آن بی خبریم.
فقط جمله پایانی: ما پشت استاندار و فرماندار و شهردار و بقیه مدیران شهرمان ایستاده ایم. شما به خود فکر کنید. ما فکرهایمان را کرده ایم. اصفهان دوباره شروع به رویش مجدد کرده است. ما دیگر نخبگان خود را از بین نمی بریم. نظام متوجه نخبه پروری شده است. از تجارت و ریاست و کیاست کنار بروید. جامعه ما رو به پیشرفت است.